نوید جعفری

نوید جعفری

یادداشت ها و مقالات/ نوید جعفری
نوید جعفری

نوید جعفری

یادداشت ها و مقالات/ نوید جعفری

زخم کاری، تراژدی بی پایان

زخم کاری ، تراژدی بی پایان


سریال زخم کاری ساخته محمد حسین مهدویان یکی از محدود سریال هایی سالهای اخیر است که بر اساس اقتباس ساخته شده است.

یکی از اصلی ترین دلایل موفقیت هر اثر سینمایی یا نمایشی منوط به داشتن یک فیلمنامه یا نمایشنامه فنی و موثر است.

با اینهمه و با تمام آسیب شناسی هایی که همواره در خصوص این پایه اصلی مطرح شده است و همواره از ضعف فیلمنامه و نمایشنامه صحبت می شود اما رویکرد به اقتباس به واسطه عوامل بسیار همچنان محدود است.


 


 

اگر بتوان در میان تولیدات داخلی اثری را در قله بهترین اقتباس قرار داد بی تردید باید از مجموعه « دایی جان ناپلئون» ساخته ناصر تقوایی بر اساس کتاب ایرج پزشکزاد نام برد که در گذر دهه ها همچنان نمونه ای بی نقص است و می توان همچنان ان را مشاهده کرد و از تماشای آن لذت برد.


سریال «زخم کاری» که استقبال مثبت مخاطبان را به همراه داشته است بر اساس داستان «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینی و با نگاهی به اثر جاودانه «شکسپیر» «مکبث »ساخته شده است.

محمد حسین مهدویان با ساخت فیلم های همانند «ایستاده در غبار» و‌ «ماجرای نیمروز» که به حوادث جنگ و دوران دهه ۶۰ و منافقین می پرداخت به عنوان یک کارگردان ارزشی ولی متفاوت وارد عرصه شد.

در ادامه با ساخت فصل دوم ماجرای نیمروز با عنوان «ردپای خون» و «درخت گردو» توجه خود به مسائل دوران دفاع مقدس و جنگ را گسترش داد اما ساخت «لاتاری» با رویکردی مبتنی بر خشونت و انتقام فردی نظرات موافق و مخالف بسیاری را معطوف اثرش کرد.

و در فیلم آخرش «شیشلیک» ان فاصله میان موافقان و مخالفان را وسیع تر کرد.

اما زخم کاری به عنوان یک سریال آنهم در شرایطی که سریال های مختلفی چه از رسانه ملی و چه پلتفرم های مختلف در حال پخش بود چرا توانست اقبال عمومی مثبتی دریافت کند و حتی از برخی آثار کارگردانان کهنه کار تر بیشتر مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد؟

اولین شاخصه در زخم کاری را باید در متن اثر جستجو کرد در اینکه مهدویان به سراغ امروز جامعه رفته است ، به شرایطی که فاصله طبقاتی را بیش از پیش وسیع تر کرده است و شهر را به دو سوی بالا و‌پایین تقسیم کرده است.


 تراژدی «مکبث» اثر جاودانه شکسپیر شرح زندگی پرحادثهٔ سرداری دلیر و لایق به نام مکبث است. دانکن، پادشاه شریف و مهربان اسکاتلند، او را از میان هواخواهان خود برمی‌کشد و به وی لقب و منصب می‌بخشد، اما مکبث بر اثر تلقین جادوگران و وسوسهٔ نفس و به اغوای زن جاه‌طلب خویش در شبی که پادشاه مهمان اوست او را در خواب به قتل می‌رساند و با این قتل جهنمی برای خویش به‌وجود می‌آورد. مکبث از آن پس گرفتار عذاب وجدان می‌شود، چندانکه هر آهنگی و هر در کوفتنی او را هراسان می‌کند.


این نمایشنامه جاویدان، ماجرای آسیب جسمی و آثار منفی روحی-روانی جاه طلبی سیاسی و کسانی که به‌دنبال نفس قدرت هستند را به بهترین شکل نمایش‌پردازی و دراماتیزه کرده‌است.


آنچه در بن مایه مکبث و در داستان بیست زخم کاری و‌نهایتا در خود سریال به خوبی به ان پرداخته شده است میل جاه طلبی هایی است که در طی طول تاریخ در جان آدمی ریشه دوانده است و بر همین اساس هر بیننده به دلیل غریزه‌ی ذاتی که موفقیت و پیشرفت را در نهاد خود احساس می کند به طریقی با این مجموعه همراه می شود.


اما هوشمندی اصلی در ساخت این سریال در اینجاست که بخش عمده ای از اتفاقات و روابط درون کتاب ، به خوبی برای سریال تغییر و دراماتیزه شده است از آن جمله اینکه داستانک های کوتاهی به روایت افزوده شده است تا علاوه بر پرداخت بهتر شخصیت ها ، کنش و واکنش ها و در نهایت گره افکنی های درام را به نحوی مدیریت کند که در هر قسمت مخاطب با وسواس شخصیت ها و داستان را دنبال کند.


تغییراتی که در مسیر تبدیل کتاب به فیلمنامه اتفاق افتاده عملا باعث شده تا با داستان و پیشینه مناسب تری به نسبت کتاب در سریال روبرو باشیم ، به طور مثال تبدیل شخصیت منصور داستان به منصوره ، ایجاد رابطه عاشقانه میان فرزند مالک و ناصر ، استفاده از فلش بک های کوتاه در ابتدای هر قسمت برای درک بهتر شخصیت ها و حتی تغییر فساد وکیل و تغییر سه ساحره به دختر بچه مرموز خیابانها و... .... همه نشانگر تلاشی است که تنها به اقتباس نعل به نعل از داستان اکتفا نکرده است.

اما در همین مسیر شاهد برخی اضافه گویی ها و حتی نقش های زائدی هستیم که چندان کمکی به روند داستان نمی کند ، یا ایراداتی که فضای داستان را دستخوش ایراداتی می کند همانند اینکه دو نوجوان ۱۷ ساله فیلم چه می کنند و گویی کاری جز اسب سواری و چرخیدن در خیابانها ندارند.


اجرای صحیح این نمودار داستانی کلاسیک که همراه با معرفی شخصیت ها ، گره افکنی ، گره گشایی ، تعلیق و کنش و‌واکنش در جهت رسیدن به نقطه اوج و‌گره گشایی است علاوه بر کارگردانی نیازمند اجرای کامل از سوی بازیگران است که مهدویان این مهم را با مدد جستن از بازیگرانی که پیش زمینه ذهنی مخاطب در مورد آنها بر اساس برخی کلیشه هاست به خوبی مدیریت کرده است.


انتخاب جواد عزتی به عنوان بازیگری کمدی که به جز چند اثر قبلی خود مهدویان بیشتر در قالب طنز شناخته می شود برگ برنده این انتخاب هاست. 


جواد عزتی در زخم کاری با درک صحیح موقعیت و نقش در مسیری گام برداشته که چالش های بسیاری را در پی دارد.

جواد عزتی در قالب مکبث مدرن مسیر را به خوبی طی می کند این در حالی است که سایر بازیگران تحت یک شاکله درست همه به خوبی از ایفای نقش ها برآمده اند.

نمی توان زخم کاری را دید و از بازی روان، در خدمت اثر و ارائه خوب رعنا ازادی ور در نقش برنامه ریز اصلی کینه ها یاد نکرد و بازی مورد تحسین سیاوش طهمورث که در قالبی متفاوت از آنچه تا کنون دیده ایم ظاهر شد.

اما متاسفانه سایر نقش ها به جز چند نقش کوتاه چندان در خدمت شخصیت نیستند ، بخشی از این ایرادات را البته باید در کار و هدایت کارگردان و گاف های متن جستجو کرد از آن جمله بازی دو بازیگر نوجوان اثر که در اکثر لحظات دچار یکنواختی هستند و گویا کارگردان بیشترین تلاشش را بر چند بازیگر اصلی استوار کرده است.


زخم کاری در قالب سریال با تمام ضعف هایش به خوبی توانسته رگ خواب مخاطبش را به دست بگیرد و با نفوذ به زیر لایه های بخشی از جامعه در میان انبوهی سریال که برخی به شکلی کاملا سطحی و با یکسویه نگری سعی در ارائه دیدگاه خود دارند از دور سوژه را مطرح و نمایان کند.



عده ای انتقاداتی را نسبت به درون مایه خشونت در این مجموعه ابراز کردند ، اینکه اینهمه حجم خونریزی و ضرب و جرح و کشتن برای یک مجموعه زیاد است اما به زعم نگارنده باید تفاوتی قائل شد میان خشونتی مبتنی بر روایت با خشونتی که تنها در جهت جلب مخاطب اتفاق می افتد.

به عنوان نمونه آنچه تارانتینو از خشونت تصویر می کند به نوعی هجویه هزل گونه از خشونت و درد بدل می شود و در مسیری هوشمندانه به تخلیه روانی مخاطبی روبرو می شود که همیشه دلش می خواهد در جایگاه قهرمان حضور پیدا کند.


خشونت زخم کاری محصول روایت و اتفاقات است و اتفاقا همین نمایش خشونت است که مخاطب را نسبت به آینده آدمهای قصه ، رفتارمندی و خاصیت حضورشان حساس تر و آگاه تر می کند و حس همذات پنداری مخاطب را برمی انگیزد.


اگر در مجموعه ای همانند آقازاده به دلیل عدم نگاه صحیح فیلمنامه نویس عملا شخصیت منفی امیر آقایی به شخصیت محبوب مخاطبان بدل شده بود تا حدی که جملاتش در سریال را بصورت کلیپ انگیزشی منتشر می کردند ، در این سریال هر شخصیت مورد قضاوت جدی مخاطبان قرار داشت هرچند مرز میان خیر و شر در زخم کاری محدوده ای خاکستری را در بر گرفته بود.



قسمت پایانی مجموعه که ۱۹ شهریور منتشر شد عملا شباهتی به پایان کتاب ندارد به جز فرو ریختن شخصیت اصلی که در سریال به واسطه همان داستان پردازی ها و گسترش داستانی شخصیت ها به نحو دیگری اتفاق می افتد تا تراژدی به شکل اصولی اش اتفاق بیفتد و دور باطلی که طمع از قسمت یک سریال ساخت در اینجا به نقطه پایان برسد.

پایان زخم کاری با تمرکز بر شخصیت قهرمان اثر به پایان می رسد و نتیجه گیری سریال کمی شتابزده و تنها در دو قسمت اتفاق می افتد به نحوی که بخشی از شخصیت ها و حضورشان کم رنگ مطرح می شود که با توجه به تیغ ممیزی که در اکثر قسمتها برخی دیالوگ ها و صحنه ها را کوتاه و حذف کرد طبیعی است و باعث کمی سردرگمی در ذهن مخاطب شده است.

هرچند با توجه به نظرات مخاطبان می توان استنباط کرد که میشد در مسیر روایت و نگارش فیلم نامه کمی بیشتر بر این موضوع توجه کرد تا نتیجه گیری و فرود داستان از نقطه اوج تا پایان در شیب کندتری با توجه به پیشینه و شخصیت پردازی اتفاق بیفتد ، اینکه سرنوشت سایر شخصیت‌ها و تغییرات داستان خصوصا پس از تصادف سمیرا رها شده تا در همین دو قسمت ، سریال با تمرکز بر پایان و مرگ قهرمان خاتمه پیدا کند. 

و نوعی شتابزدگی در پایان مجموعه قابل مشاهده است که توقع می رفت با توجه به آنچه در قسمت های نخست سریال دیدیم حداقل شاهد پایانی بسط یافته تر و با در نظر گرفتن همه جوانب داستان و روایت باشیم.


و نباید فراموش کرد که توقعی که از سریال داریم قابل مقایسه با سینما نیست ، اصلی ترین دغدغه هر سریال داشتن داستانی پر تعلیق، سرگرم کننده و در نهایت پر کشش است تا مخاطب روزانه را جذب و او را همراه و در نهایت سرگرم کند.

و در نهایت نمی توانیم در شرایط فعلی سریال های داخلی را با نمونه های موفق خارجی مقایسه کنیم هرچند که به جز تعداد محدودی تمامی سریال های وارداتی هم قابل اعتنا نیستند ، پس چاره ای نیست مگر اینکه سریال های داخلی را با نمونه های داخلی مقایسه کرد .

در این مقایسه چه تا پیش از تولیدات شبکه نمایش خانگی و چه پس از آن تنها معدودی سریال ماندگار در خاطر ما باقی مانده است که این ماندگاری به واسطه هماهنگی متن ، کارگردانی ، بازیگری و در نهایت همکاری و هم سنگ بودن همه اجزای سریال پدید آمده است.

مجموعه هایی همانند هزار دستان ، در چشم باد ،روزگار قریب ، روزی روزگاری و نمونه های خانوادگی همانند خانه سبز ، پدر سالار و پایتخت ثمره همین تلاش همه جانبه بوده است و انبوهی دیگر از مجموعه هایی که حتی در زمان پخش اقبال عمومی مناسبی داشتند امروز به فراموشی سپرده شده است.

در نهایت شاید بتوان در کنار سریال های بهتر و آبرومند این چند سال اخیر همانند شهرزاد ، می خواهم زنده بمانم و قورباغه ، زخم کاری را هم قرار داد و امیدوار بود شاید در آینده ای نزدیک رسانه ملی نیز با شناخت سلیقه روز مخاطبان دست از ساخت سریال های کشدار و بی تاثیر بکشد و تلاش کند از طریق داستان های متفاوت و قابل قبول صنعت سریال سازی تلویزیون را احیا کند.

هرچند گذر زمان است که اثبات می کند در دهه های بعدی همچنان می توان این سریال ها را مثل سریال های ماندگار قدیمی دوباره بینی کرد و از آن لذت برد یا نه ؟ 

نوید جعفری 

نویسنده و کارگردان 

۲۰ شهریور ۱۴۰۰

پی نوشت : 

اینکه تاثیر اجتماعی سریال ها چرا در جامعه ما متناقض از سایر باورها و حتی پیش بینی هاست مطلبی جداگانه می طلبد که در ادامه این یادداشت ها ارائه خواهد شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد